پژواک عشق

زندگی شب می آید سپس تاریکی تاریکی دیشب چشم دست سپس، تنفس ریتمیک، و قطره قطره قطره قطره قطره قطره آب لیز خوردن از شیر آب بعد دو نخ سیگار دو نقطه قرمز درخشان تیک تیک یک ساعت و دو قلب غرق در تنهایی... عروسک بادگیر حتی بیشتر، اوه بله، می توان حتی بیشتر سکوت کرد. درون ساعات ابدی می توان چشم های بی جان را اصلاح کرد روی دود سیگار، در قالب یک فنجان، گلهای پژمرده فرش، یا روی نوشته های خیالی روی دیوار. با پنجه های سفت می توان هم زد پرده ها را کنار، به بیرون نگاه کنید. باران جاری است. کودکی با یک دسته گل بادکنکی زیر سایبان می‌چرخد . گاری ژولیده با عجله از میدان متروک فرار می کند . یکی می تواند در یک مکان ثابت بماند، اینجا کنار این پرده...اما کر، اما کور. با صدای بیگانه، کاملا دروغین، می توان فریاد زد: دوست دارم! در آغوش ستمگر یک مرد یکی می تواند یک زن قوی و زیبا باشد - پوستی مانند رومیزی چرمی، سینه های بزرگ و سفت می توان بی گناهی عشق را لکه دار کرد در بستر یک مست، یک دیوانه، یک ولگرد. می توان حیله گرانه تحقیر کرد هر پازل گیج کننده به تنهایی، خود را با جدول کلمات متقاطع مشغول کنید، با کلمات بی اهمیت قناعت کنید، بله ، حروف بی اهمیت، بیش از پنج یا شش حرف نیست. می توان یک عمر زانو زد، سر خم کرده جلوی محراب سرد ائمه خدا را در یک قبر ناشناس پیدا کن،