داستانهای شاهنامه فردوسی

01- شاه قدیم کیومرث ابتدا بر تخت پادشاهی ایران نشست و ارباب جهان بود. دستش را گرفت... 02- فریدون پانصد سال فریدون بر جهان فرمانروایی کرد و اقتدار و فضیلت در زمین فزونی یافت... 03- زال سیستان که در جنوب ایران است به فرمانروایی سام، پهلوی، با شکوه و جلال بود، و اما از غم بی فرزندی، روزگارش... 04- زال و رودابه رودابه وقتی به این سخنان گوش داد، دلش از عشق به زال سوخت، طوری که نه می توانست غذا بخورد و نه استراحت کند و... 05- رستم و چون رودابه نوزاد را دید لبخندی زد و گفت: همانا او را رستم می نامند... 06- راهپیمایی به مازندران کای کاوس او را بر تخت بلورین نشاند و جهان مطیع اراده او بود. اما اهریمن بود ... 07- کای کاووس مرتکب حماقت های بیشتری می شود در حالی که این خیال به شاه ایران رسیده بود که از امپراتوری خود دیدن کند و چهره به چهره او را ببیند. 08- رستم و سهراب به نبرد سهراب با رستم گوش کن، هر چند حکایتی پر از اشک باشد. 09- سایاووش پس از گذشت روزهای بسیار، پسری برای او به دنیا آمد، که قدیم و بلند قامت بود و نامی که به او داده بودند سایاووش بود. و کای کاووس... 10- بازگشت کی خسرو اندکی بعد در خانه پیران، فرنگیس پسری از نژاد سایاووش به دنیا آمد. و پیران... 11- فیرود اما مدتی بود که کی خسرو بر تخت پادشاهی ایران نشسته بود، با این حال جهان از آوازه او طنین انداز شد